جدول جو
جدول جو

معنی یک طرفه - جستجوی لغت در جدول جو

یک طرفه
(یَ / یِ طَ رَ فَ / فِ)
منسوب به یک طرف. یک سویه، دراصطلاح راهنمایی رانندگی، خیابان یا کوچه ای را گویندکه وسایط نقلیه تنها از یک سو حق ورود بدان دارند وورود از طرف مقابل ممنوع است، از یک جهت. که فقط رعایت یک طرف شده باشد. که به سود یا به زیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یک طرفه نباید کرد.
- یک طرفه کردن کار خود را، آن را تسویه کردن. حل و فصل آن به طور قطع
لغت نامه دهخدا
یک طرفه
یک سویه
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
فرهنگ لغت هوشیار
یک طرفه
((~. طَ رَ ف))
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
فرهنگ فارسی معین
یک طرفه
یک سویه
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
یک طرفه
طريقة واحدةً
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به عربی
یک طرفه
Unilaterally
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
یک طرفه
unilatéralement
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
یک طرفه
unilateralmente
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
یک طرفه
unilateralmente
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
یک طرفه
unilateralmente
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
یک طرفه
jednostronnie
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به لهستانی
یک طرفه
в одностороннем порядке
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به روسی
یک طرفه
односторонньо
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
یک طرفه
eenzijdig
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به هلندی
یک طرفه
einseitig
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به آلمانی
یک طرفه
یک طرفہ طور پر
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به اردو
یک طرفه
एकतरफा रूप से
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به هندی
یک طرفه
อย่างข้างเดียว
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به تایلندی
یک طرفه
secara sepihak
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
یک طرفه
באופן חד-צדדי
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به عبری
یک طرفه
一方的に
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
یک طرفه
单方面地
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به چینی
یک طرفه
일방적으로
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به کره ای
یک طرفه
tek taraflı olarak
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
یک طرفه
একতরফা
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به بنگالی
یک طرفه
kwa upande mmoja
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ / یِ طَ رَ)
یک جهتی. یک سمتی. یک سویی. از یک جانب، فیصله. حل و فصل.
- یک طرفی شدن کار، به نحوی پایان یافتن و یک رویه شدن.
- یک طرفی کردن کار، به نحوی پایان دادن به کاری. یک رویه کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ طَ رَ)
یک سو و یک کناره و در یک کنار. (ناظم الاطباء).
- یک طرف افتادن، مقابل شدن. طرف شدن. (آنندراج).
- یک طرف شدن، یک طرف افتادن. مقابل شدن. طرف شدن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو طرفه
تصویر دو طرفه
دارای دو سو و جهت و جانب
فرهنگ لغت هوشیار
ازیک جهت که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگرکه بسود یا بزیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یکطرفه نباید کرد، که تنهااز یک طرف آن توان داخل شد: خیابان یکطرفه
فرهنگ لغت هوشیار
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک طرفی
تصویر یک طرفی
یک جانب، یک سمتی، یک سویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک خرده
تصویر یک خرده
یک ذره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یکطرفه
تصویر یکطرفه
یکسویه
فرهنگ واژه فارسی سره
یک جانبه، یک طرفه
دیکشنری اردو به فارسی